کلمه Freedom (فریدِم) به معنی آزادی به قبل از سال 900 میلادی برمی گردد. این واژه در انگلیسی میانه، Fredom و در انگلیسی کهن frēodōm بوده است. آزاد هم در زبان انگلیسی میشود free (فری) اما در این مطلب همه موارد لازم و کاربردی رو یک بار برای همیشه خیلی مختصر و سریع یاد بگیرید.
تعاریف Freedom
1-the state of being free or at liberty rather than in confinement or under physical restraint: آزاد بودن و در حبس یا محدودیت فیزیکی نبودن
- He won his freedom after a retrial. او پس از محاکمه مجدد، آزادی اش را به دست آورد
2-political or national independence. استقلال سیاسی یا ملی
3-personal liberty, as opposed to bondage or slavery: آزادی فردی که متضاد اسارت یا بردگی است
می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزشی چرب زبان، هرررر زبانی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان زبان مدنظرتو مثل بلبل حرف بزن!
- The formerly enslaved seamstress bought her freedom and later became Mary Todd Lincoln’s dressmaker and stylist. خیاطی که قبلا برده بود، از بردگی درآمد و بعدا خیاط و آرایشگر مری تاد لینکلن شد
4-exemption from the presence of anything specified (usually followed by from): رهایی و خلاص شدن از هر چیز خاصی (معمولا بعد از آن From می آید)
- freedom from fear. رهایی از ترس
مهندس به انگلیسی (آقا و خانم مهندس ، مخفف و عبارات مربوط)
5-ease or facility of movement or action: راحتی یا سهولت انجام یک حرکت یا عمل
- to enjoy the freedom of living in the country. لذت بردن از حق زندگی در یک کشور
6-frankness of manner or speech. رفتار یا گفتار بی پرده و صریح
7-general exemption or immunity: freedom from taxation. معافیت مالیاتی : معافیت یا بخشودگی عمومی
8-a particular immunity or privilege enjoyed, as by a city or corporation: بخشودگی یا امتیاز خاصی که یک شهر یا شرکت از آن برخوردار است
- freedom to levy taxes. عفو مالیاتی
9-civil liberty, as opposed to subjection to an arbitrary or despotic government. آزادی مدنی، کاری که با اطاعت از یک حکومت خودسر یا مستبد باشد
10-the right to enjoy all the privileges or special rights of citizenship, membership, etc., in a community or the like. حق برخورداری از کلیه امتیازات یا حقوق ویژه شهروندی ، عضویت و غیره در یک جامعه یا مانند آن
یاد بگیرید: آموزش مکالمه تلفنی در زبان انگلیسی
مترادف های Freedom
Freedom، Independence، Liberty همگی به معنای آزادی هستند . اما Freedom در شرایطی حاکم است که محدودیتی در کار نیست و می توان از حقوق و اختیارات استفاده کرد. مثلا یکی از آن ها آزادی بیان یا Freedom of Speech یا آزادی عمل Freedom of Movement است. Independence با محدودیتی همراه نیست و بیشتر معنی استقلال می دهد. مثلا Independence of thought به معنای استقلال فکری است که می تواند منجر به اختراع و اکتشاف شود . و Liberty با اینکه گاهی به جای Freedom استفاده می شود، اما معمولا معنای آزادی را می دهد که کمی با سوء استفاده همراه است.
Freedom در جمله
- He has no idea what the brave men and women who have fought and even died in war for our country, and those in the military today protecting our freedoms, stand for. او نمی داند این که مردان و زنان شجاعی برای کشور ما جنگیده و حتی در جنگ جان شان را از دست داده اند، و کسانی هستند که امروز در ارتش برای آزادی ما می جنگند، چه معنایی دارد
- Instead, Brazil’s National Congress is considering legislation that would violate the privacy and freedom of expression of the country’s 137 million internet users. در عوض، کنگره ملی برزیل در حال بررسی قانونی است که حریم خصوصی و آزادی بیان صدوسی و هفت میلیون کاربر اینترنتی این کشور را نقض می کند
- He’ll remember his one moment of freedom, he claims, when he’s “old and bent.” او ادعا می کند که لحظه آزادی اش را حتی زمانی که دیگر ” پیر و خمیده ” شده است، به یاد خواهد آورد
- In other words, the free thinker defending freedom of thought. به عبارت دیگر آزاد اندیش از آزادی اندیشه دفاع می کند
- It was also an attack on our freedom of expression and way of life. این کار نوعی حمله (انتقاد تند) به آزادی بیان و شیوه زندگی ما هم بود
حتما دانلود کنید: 100 درس رایگان آموزش زبان انگلیسی (رایگان)
- The more we appease, the more we indulge, the more emboldened the enemies of freedom become. هر چه بیشتر باج بدهیم و بیشتر به میل دشمنان آزادی رفتار کنیم، جسورتر می شوند
- No one wants to align with less freedom at a time like this. هیچ کس نمی خواهد در چنین موقعیتی تن به آزادی محدود شده تری بدهد
- The choice between freedom and fear is not difficult when seen with perspective. انتخاب بین آزادی و ترس وقتی با دید واقع بینانه انجام شود، کار دشواری نیست
- It was a life full of freedom, and I shall never cease to be grateful for it, but I must go home soon and look after my affairs. این زندگی سرشار از آزادی بود و من همیشه قدرش را می دانم، اما باید زود به خانه بروم و به کارهایم رسیدگی کنم
- Her success increased her confidence in herself and enhanced the boldness and freedom with which she handled her brush. موفقیت او اعتماد به نفسش را افزایش داد و جسارت و راحتی کار با قلم مو را برایش بیشتر کرد
- If there is everywhere complete economic freedom, then there will ensue in consequence a régime of social justice. اگر در همه جا آزادی کامل اقتصادی وجود داشته باشد، رژیم عدالت اجتماعی به وجود خواهد آمد
بسیار کاربردی: 100 روش تعریف کردن از کسی در انگلیسی