چشیدن یا سلیقه

سلیقه به انگلیسی، خوش و بد سلیقه، ساخت جمله و اصطلاحات

گاما

کلمه Taste در زبان انگلیسی معمولا هم به معنای “طعم” و هم “سلیقه” به کار می رود. اما بیشتر معادل سلیقه است. البته از کلمه Tact هم استفاده می شود اما کمتر رایج است. معادل خوش سلیقه میشه good taste یا Stylish یا tasteful و بد سلیقه میشه tasteless یا with a poor taste ضمنا سلیقه من نیست میشه not my taste یا not my type ضمنا سلیقه شخصی میشه personal taste و سلیقه من میشه my taste یا اختلاف سلیقه میشه taste difference. به همین راحتی! در این مطلب تعاریف، مثالها و واژگان مرتبط با taste را یاد می گیرید.

معانی مختلف Taste در جایگاه فعل

To ascertain the flavor of by taking a little into the mouth   مزه کردن چیزی با گذاشتن کمی از آن در دهان

To have a specific flavor   طعم خاصی داشتن

To become acquainted with by experience   از طریق تجربه کردن با چیزی آشنا شدن/ آزمودن

 


English

می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزشی چرب زبان، هرررر زبانی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان زبان مدنظرتو مثل بلبل حرف بزن!


 

مثال

  • The pie tasted too sweet.  پای؛ مزه شیرینی داشت
  • She said there was garlic in the sauce, but I couldn’t really taste it.  او گفت سیر داخل سس بود، اما من واقعا نتوانستم طعمش را حس کنم
  • I tasted the tea and put more sugar in it.  من چای را مزه کردم (نوشیدم) و یک مقدار دیگر شکر داخلش ریختم
  • He tasted the tea to see if it was sweet enough.  او چای را مزه کرد تا ببیند به قدر کافی شیرین هست یا خیر

حتما دانلود کنید: 100 درس مکالمات رایج زبان انگلیسی

معانی مختلف Taste در جایگاه اسم

1-The special sense that perceives and distinguishes the sweet, sour, bitter, salty, or umami quality of a dissolved substance and is mediated by taste buds on the tongue

حس خاصی که خاصیت شیرینی، ترشی، تلخی، شوری یا لذیذ بودن یک ماده محلول را مشخص کرده و از هم متمایز می کند و غدد چشایی روی زبان در به وجود آمدنش نقش دارند.

مثال

  • She likes the taste of apples and cinnamon.  او طعم سیب و دارچین را دوست دارد
  • I detected a strong taste of ginger in the sauce.  من طعم تند سیر در سس را تشخیص دادم

مترادف:

  • Flavour   طعم
  • Savour   مزه
  • a small amount   یک مقدار کم/ ذره
  • Individual preference   اولویت فردی/ سلیقه/ ذائقه

مترادف:

  • Inclination   میل/ گرایش

مثال

  • He has a good literary taste.  او سلیقه ادبی خوبی دارد
  • The book wasn’t to my taste.  آن کتاب باب سلیقه ام نبود

دانلود کنید:  دانلود متن های کوتاه انگلیسی و کاربردی 

گوتا

حتما بخوانید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست