معنی عبارت رایج Move on را می دانید؟ سوالی که بسیاری از کاربران عزیز مطرح کرده اند. در این مطلب معانی مختلف این اصطلاح، مثالهای آن در جمله و همه نکات ضروری را یاد می دهیم. ساده ترین معنی این عبارت، گذشتن و رد شدن (از یک حادثه بد، از یک جا و …) می باشد اما مترادف های دیگری هم دارد. از یادگیری به زبان ساده لذت ببرید.
فرم های کلمه
زمان حال:
I/ you/ we/ they: move on
- من حرکت می کنم
- تو حرکت می کنی
- ما حرکت می کنیم
- شما حرکت می کنید
- آن ها حرکت می کنند
he/ she/ it: moves on
- او (مرد) حرکت می کند
- او (زن) حرکت می کند
- آن حرکت می کند
صفت فاعلی: moving on – در حال حرکت
زمان گذشته: moved on – حرکت کرد
صفت مفعولی: moved on- حرکت کرده
یک بار برای همیشه اصطلاحات رو یاد بگیر: 450 اصطلاح رایج در زبان انگلیسی
همه 6 معانی move on
1-to leave one place and travel to another ترک یک مکان و رفتن به مکان دیگر
- They stayed for only a few days before moving on. آن ها قبل از این که تغییر مکان بدهند، فقط چند روز در آن جا ماندند
مترادف و کلمات مرتبط:
- leave ترک کردن
- move on جا به جا شدن
- go away رفتن
2- to stop discussing or doing something and begin discussing or doing something different متوقف کردن بحث یا کاری و شروع بحثی جدید یا انجام یک کار دیگر
- Let’s move on to the next question. برویم سراغ سوال بعدی
مترادف و کلمات مرتبط:
- strike out شروع کردن کاری جدید و متفاوت
- branch out امتحان کردن چیز جدید / از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن
- pioneer چیزی را برای نخستین بار پیش کشیدن
3- to change your ideas, attitudes, behavior etc تغییر عقاید، نگرش ها، رفتار و غیره
- Public opinion has moved on a great deal since then. از آن زمان به بعد افکار عمومی به شدت تغییر کرده است
مترادف و کلمات مرتبط:
- change your mind ذهنیت تان را تغییر دادن
- see reason/sense کاری را بهتر از قبل انجام دادن
- adapt تغییر دادن
4- to start to continue with your life after you have dealt successfully with a bad experience ادامه دادن زندگی بعد از این که با یک تجربه بد با موفقیت کنار آمدید
- It’s been a nightmare, but now I just want to forget about it and move on. این یک کابوس بود، اما در حال حاضر فقط می خواهم آن را فراموش کنم و ادامه بدهم
مترادف و کلمات مرتبط:
- rejoice in به وجد آمدن/ ذوق کردن
- brighten شاد شدن
- treasure ارزش قائل شدن/ قدر چیزی را دانستن
5- to leave a place when someone in authority tells you to وقتی صاحب جایی به شما می گوید آن جا را ترک کنید
- We moved on , as requested. طبق دستور، این جا را ترک کنید
مترادف و کلمات مرتبط :
مثل مورد 1.
6- to tell someone to move away from a place اطلاع دادن به کسی برای این که از مکانی دور شود
- Police were aggressive in the way they moved the young people on. پلیس در نحوه جابجایی جوانان با خشونت برخورد کرد
مترادف و کلمات مرتبط:
- send فرستادن
- ship ارسال کردن
- relocate نقل مکان کردن
به کارتون میاد: 110 پیام انگلیسی عاشقانه زیبا (آپدیت 2022)
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
ببخشید move on it یعنی چی ؟