بزرگ به انگلیسی می شود Big (بیگ) البته Great (گرِیت) هم کاربرد دارد، هر دو صفت هستند و فرقی ندارند از نظر گرامر. مثلا بخواهید بگویید این ماشین خیلی بزرگ است می گویید This car is very big اما در مورد حروف قضیه فرق می کند. مثلا بخواهید بگویید A بزرگ باید بگویید Capital A (البته big A هم میشه گفت) یعنی در مورد حروف بزرگ بجای بیگ از واژه کَپیتال استفاده می شود پس حرف بزرگ به انگلیسی میشه capital letter.
کوچک می شود small اما مثل فارسی که کوچولو رو استفاده می کنیم، توی انگلیسی کوچولو میشه little مثلا بچه کوچولو میشه little baby.
سایز بزرگ میشه large size یا X large (همون ایکس لارج که خودمون استفاده می کنیم برای لباس).
توضیحات کامل درباره بزرگ در زبان انگلیسی، کاربردهای آن درجمله و همه نکات دیگر را در اینجا بصورت مختصر اما کامل توضیح داده ایم:
می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزشی چرب زبان، هرررر زبانی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان زبان مدنظرتو مثل بلبل حرف بزن!
تعریف کلمه Big
۱-الف: large or great in dimensions, bulk, or extent (عظیم یا بزرگ از نظر ابعاد، حجم یا وسعت)
- a big house یک خانه بزرگ
- a big fleet ناوگان بزرگ
ب: operating on a large scale (فعالیت در مقیاس بزرگ)
- big government دولت بزرگ
ج: CAPITAL (حروف بزرگ الفبا در ابتدای جمله ها)
2- الف: filled with or characterized by enthusiasm and interest (سرشار از اشتیاق وعلاقه)
- I’m a big fan of soy foods but urge you to choose them wisely. من از طرفداران پر و پا قرص غذاهای سویا دارهستم، اما از شما می خواهم که آنها را عاقلانه انتخاب کنید
- My mother is a big baker, and so was my grandmother … مادر من نانوای پرکار وعلاقمندی است و مادربزرگم نیز همینطور بود
ب: expressed in an enthusiastic or unrestrained way (ابراز مشتاقانه و بی حد و اندازه)
- greeted me with a big hug هارتی با آغوشی باز از من استقبال کرد
۳-الف: CHIEF, PREEMINENT (پیشرو، مقدم)
- the big issue of the campaign موضوع مقدم کمپین
ب: of great importance or significance (بسیارمهم یا حساس)
- the big moment لحظه حساس
ج: MAGNANIMOUS, GENEROUS (بزرگوار، سخاوتمند)
- was big about it در آن مورد بسیار بزرگوار بود
۴- informal : more advanced in age : OLDER (غیر رسمی: در سنین بالاتر: مسن تر، بالغ تر)
- my big brother برادر بزرگ من
- His teachers all told me he was excited about riding the bus, feeling like a big boy now. همه معلمانش به من گفتند که از سوار اتوبوس شدن هیجان زده شده و احساس می کند پسر بالغی شده است
۵- POPULAR (پرطرفدار)
- soft drinks are very big in Mexico نوشابه های شیرین در مکزیک پرطرفدار هستند
۶-الف: of great force (نیروی زیاد)
- a big storm طوفان نیرومند
ب: obsolete : of great strength (غیرمتداول: دارای قدرت زیاد)
- Sir Launcelot was big and strong again. آقای لانسلوت بسیار قدرتمند و قوی است
۷-الف: PREGNANT, nearly ready to give birth (بارداری، درآستانه زایمان کردن)
- big with child درآستانه زاییدن نوزاد
ب: full to bursting : SWELLING (پر تا سرحد انفجار، متورم)
- big with rage در آستانه انفجار از خشم
ج: of the voice : full and resonant (از لحاظ صدا: کامل و طنین دار)
معنی big on
- strongly favoring or liking داشتن علاقه یا اشتیاق زیاد
- she is big on blushing او به خاطر علاقه زیاد به تواضع معروف است
در کنار این مطلب بخوانید: چگونه افراد مختلف را در زبان انگلیسی صدا بزنیم؟
Big در نقش قید (adverb)
۱-الف: to a large amount or extent (مقدار یا وسعت زیاد)
- won big
برد بزرگ
ب: on a large scale (در مقیاس بزرگ)
- think big
وسیع فکر کردن
۲- in a loud or declamatory manner (صدای بلند یا طنین دار)
- in a boasting manner سبک فخر فروشانه
- talk big فخرفروشانه حرف زدن
به کارتان می آید: 100 روش تعریف کردن از کسی به انگلیسی
حالت اسم (noun)
۱- an individual or organization of outstanding importance or power. especially : MAJOR LEAGUE —usually used in plural (فرد یا سازمانی با اهمیت یا قدرت ویژه مخصوصاً در لیگ برتر- معمولاً برای بازی های گروهی بزرگ)
- playing in the bigs بازی کردن در لیگ برتر
2- basketball, informal (غیررسمی، برای بسکتبال)
- a big player: a center or forward whose large size and strength are used to control play near the basket یک بازیکن بزرگ: یک رأس یا مهاجم عظیم جثه و قدرتمند که جهت کنترل بازی در نزدیکی سبد استفاده می شوند
- But, the problem is that you MUST have guards. You can’t play five bigs اما مشکل این است که شما باید در مقابل او مدافع محافظ داشته باشید. شما نمی توانید با پنج بازیکن بزرگ بازی کنید
سایر کلمات مشتق شده از کلمه big
- Big- بزرگ، صفت
- Bigly به شدت، قید
- Bigness، بزرگی، اسم
4 ابزار عالی: ترجمه متن انگليسي به فارسي با عكس گرفتن
عبارات جایگزین برای گفتن بزرگ (و مشابه)
large بزرگ |
Big; great
بزرگ، عظیم |
huge
عظیم جثه |
The definition of huge is extremely large, important or of a large amount. بسیار بزرگ، دارای اهمیت یا مقدار زیاد |
flamboyantly پر زرق و برق |
Pompously
باشکوه |
great
عظیم |
Extensive in time or distance گسترده از لحاظ زمان یا مسافت |
substantial قابل توجه |
Of considerable worth or value; important
دارای ثروت یا ارزش قابل توجه، مهم |
heavy
سنگین |
Not easily borne; oppressive چیزی که به راحتی تحمل نمی شود، غم افزا |
full-grown بالغ |
Having reached full size or maturity; fully grown
رسیدن به اندازه کامل یا بلوغ، کاملا رشد کرده |
extensive
گسترده |
Large in extent, range, or amount. زیاد از نظر وسعت، دامنه، مقدار |
Large in extent, range, or amount. قابل توجه |
Large in amount.
زیاد از نظر مقدار |
magnanimous
بزرگوار |
Highly moral, especially in showing kindness or forgiveness, as in overlooking insults or not seeking revenge. بسیار اخلاقی، مخصوصاً در بذل مهربانی یا بخشش، مانند نادیده گرفتن توهین یا عدم انتقام جویی |
overflowing لب به لب |
Full to the point of flowing over
پر به اندازه سر ریز شدن |
monumental
فراموش نشدنی |
Large, grand and imposing. Fitting to be a monument to someone or something. بزرگ، باشکوه و با ابهت، مناسب برای یادبود کسی یا چیزی |
grown-up رشدیافته |
Having a mature outlook. دارای نگاهی بالغانه |
elder
بزرگتر |
(Now Rare) Earlier; former; ancient (در حال حاضر نادر) پیش از این، سابق، کهن |
adult بالغ |
Relating to, intended for, or befitting adults
مرتبط و مناسب بزرگسالان |
long
طولانی |
Having great duration. مدت زیاد |
large-scale مقیاس بزرگ |
Drawn or made large to show detail. برای نمایش جزئیات تهیه شده |
good
خوب |
Especially when capitalized) Holy. (مخصوصا وقتی با حروف بزرگ نوشته شود) مقدس |
meaningful معنی دار |
Having meaning, function, or purpose
متضمن معنای پنهان یا غیرلفظی، حرکات اشاره |
full-fledged
تمام عیار |
Having reached full development; mature. به کمال رسیده، بالغ |
یه عبارت کاربردی دیگه: رفیق به انگلیسی، روش کاربرد و عبارات بهتر