عروسک به انگلیسی دو معادل رایج دارد، هم می توان از doll (دال) استفاده کرد هم toy (تُی) هر دو به معنی اسباب بازی هستند. عروسک سازی می شود doll making و عروسک دستی میشه hand ballet (یک هنر نمایشی که شخصیتی عروسکی با کمک دست عروسک گردان حرکت می کند) در این مطلب روش کاربرد در جمله و هم معنی های واژه doll رو یاد می گیرید.
- Doll: عروسک
- تلفظ: /dɒl/
- نوع کلمه: اسم قابل شمارش (countable noun)
عروس به انگلیسی، داماد، تازه عروس، عروس زیبا و بقیه عبارات
5 تعریف/اصطلاح toy به انگلیسی
1- A small model having the likeness of a human, especially one used as a child’s toy. مدل کوچکی که شبیه انسان است، مخصوصا مدلی که به عنوان اسباب بازی کودک استفاده می شود.
2- (Slang) A person considered to be physically attractive. در زبان عامیانه به کسی گفته می شود که از نظر جسمی جذاب است.
3- (Slang) A woman. یک خانم (در زبان عامیانه)
می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزشی چرب زبان، هرررر زبانی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان زبان مدنظرتو مثل بلبل حرف بزن!
4- (Slang) A helpful or obliging person: What a doll you’ve been in this crisis! (عامیانه) فرد مفید یا متعهد: در این بحران چقدر کمک کننده بودی!
5- (Slang) Used as a term of endearment. در زبان عامیانه به عنوان اصطلاحی برای ابراز علاقه استفاده می شود.
خرس به انگلیسی (بچه خرس، عروسک، جمله سازی با آن و …)
کلمات و عبارتهای مربوط به Doll
عروسک سیاه رنگ عجیب و غریب |
Golliwogg |
کچینا، عروسک خراطی شده و رنگارنگی که در باور سرخپوستان پوئبلو روح نقابدار طبیعت است. این عروسک معمولا به عنوان هدیه به کودکان داده می شود. |
Kachina |
وسیله بازی، اسباب بازی |
Plaything, toy |
عروسک دستی یا نمایشی. نوعی عروسک پارچه ای به شکل انسان یا حیوان که یک قسمت خالی برای داخل کردن دست و تکان دادن عروسک دارد. |
Puppet |
عروسک پارچه ای |
Rag doll |
عروسک پوشالی؛ عروسکی که با پوشال پر شده |
Sawdust doll |
سرباز اسباب بازی، عروسکی که به شکل سرباز است. |
Toy soldier |
فعل عبارتی (phrasal verb) به معنی خود را آراستن، بهترین لباس خود را پوشیدن |
Doll up |
یاد بگیرید به کارتون میاد: انواع خداحافظی به انگلیسی
مثال استفاده از toy در جمله
1- I am not going to doll myself up just to go shopping. نمیخوام فقط واسه یه خرید رفتن خودمو بزک دوزک کنم
2- He loved painting and classical music and enjoyed building dolls houses for his grandchildren. او عاشق نقاشی و موسیقی کلاسیک بود و از ساختن خونه های عروسکی برای نوه هاش لذت می برد
3- On those days I one day went to the city and bought a little doll. اون روزها یک روز به شهر رفتم و یه عروسک کوچیک خریدم
4- Annabelle is one of the most famous haunted dolls in the world. آنابل یکی از معروفترین عروسکهای تسخیر شده در دنیاست
5- I used to work in a Barbie doll factory. من قبلا در کارخونه عروسک سازی باربی کار می کردم
بستنی به انگلیسی (بستنی قیفی، کیکی و انواع بستنی)