دانشگاه

300 لغت و اصطلاحات مربوط به دانشگاه +ترجمه فارسی

گاما

در این مقاله به معرفی لغات و و عبارات مربوط به دانشگاه می پردازیم. این واژگان و اصطلاحات جزو کاربردی ترین ها هستند و بسیار به کارتان می آیند، پس با ما همراه باشید.

بخش اول: واژگان کاملا رایج ضروری

academe

دانشگاه

academia

آکادمی / محیط دانشگاهی

academic

آکادمیک / دانشگاهی

business school

دانشکده کسب و کار

campus

محوطه کالج/ فضای دانشکده

Cantab

نام دیگر کمبریج

chair

صندلی / کرسی استاد

chancellor

رئیس دانشگاه

chancellorship

ریاست دانشگاه

collegiate

دانشگاهی/ دانشکده مانند

come

آمدن

come down

افت کردن

dean

رئیس دانشکده

dorm

خوابگاه

dormitory

خوابگاه

ents

مخفف Entertainment / برنامه های سرگرم کننده ای که برای دانشجویان برگزار می شود.

essay mill

کسب و کاری که به دانشجو امکان می دهد از مقالات اصلی بقیه استفاده کنند

faculty

اساتید

fraternity

انجمن دانشجویان

fresher

دانشجوی سال اولی

freshman

دانشجوی سال اولی

go down

تمام کردن تحصیل یا دانشگاه

go up

شروع تحصیل یا وارد شدن به دانشگاه

grad

فارغ التحصیل

grove

انبوهی از درختان در دانشکده

hall

ساختمان اصلی کلاس ها

hall of residence

خوابگاه دانشجویی

honour

شاگرد اول شدن / امتیاز تحصیلی کسب کردن

incept

آغاز کردن

intercollegiate

بین دانشکده ای

land-grant university

دانشگاهی که با زمین دولتی ساخته شده اشت

matriculate

در دانشگاه نام نویسی کردن

matriculation

نام نویسی

Oxbridge

آکسبریج / وابسته به دانشگاه آکسفورد

Oxon

کسی که در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده است

pass degree

مدرکی که بابت اس کردن دروس داده می شود

polytechnic

پلی تکنیک / دانشکده فنی

postdoc

فوق دکترا

postgrad

فوق لیسانس / تحصیلات تکمیلی

provost

رئیس دانشکده یا دانشگاه

rector

رئیس دانشگاه

red-brick

دانشگاهی بریتانیایی که در قرن نوزدهم ساخته شد

ride

بورسیه

school

دانشکده / دانشگاه

semester

ترم / دوره شش ماهه تحصیلی

session

دوره تحصیلی

sorority

انجمن دختران

student union

انجمن دانشجویی

syndic

رئیس حسابداری

teacher-training college

دانشکده تربیت معلم

term

ترم / نیم سال

the Ivy League

گروهی از دانشگاه های قدیمی آمریکا که شهرت و اعتبار علمی دارند

top-up fees

شهریه

town and gown

رابطه بین مردم و دانشگاهیان

trimester

دوره سه ماهه

UCAS

خدمات پذیرش دانشگاه ها و کالج ها

undergrad

دانشجوی کارشناسی

university

دانشگاه

varsity

تیم ورزشی اول دانشگاه

vice chancellor

معاون دانشگاه

uni

دانشگاه

transfer student

انتقال دانشجو

the groves of academe

دنیای آکادمیک

summa cum laude

ممتاز/ شاگرد اولی

senate

سنای دانشگاه / گروهی از افراد که کنترل دانشگاه را در دست دارند

registrar

رئیس اداره آموزش

principal

رئیس/ مدیر

poly

پلی تکنیک

junior college

دانشکده کاردانی / آموزشکده

higher education

آموزش عالی

graduate

فارغ التحصیل

go

تمام کردن دوره تحصیلی

frat

خوابگاه خصوصی دانشجویی

a full ride

بورسیه کامل تحصیلی

elective

اختیاری / انتخابی

beadle

مستخدم دانشگاه

college

دانشکده

community college

دانشکده فوق دیپلم

Cantabrigian

دانشجوی دانشگاه کمبریج

warden

رئیس دانشکده

open university

آموزش از راه دور / دانشگاه مجازی

بخش دوم: اصطلاحات مربوط به دانشگاه

اگرچه اغلب تصور می شود به کار بردن اصطلاحات (idioms) برای تحصیل و دانشگاه حالت غیر رسمی دارد، اما بررسی های به عمل آمده نشان داد که از اصطلاحات در گفتار و نوشتار انگلیسی مربوط به تحصیلات آکادمیک استفاده می شود. در این بخش به برخی از اصطلاحات پرکاربرد در این زمینه می پردازیم ، اما قبل از آن بیایید تعریف اصطلاح را با هم بررسی کنیم.

اصطلاح چیست؟

اصطلاح (idiom) یک عبارت مشخص، کاملا شناخته شده و چند کلمه ای است که نمی توان معنای کلی اش را از تک تک کلماتش برداشت کرد. چند نمونه از اصطلاحات روزمره انگلیسی ( نه دانشگاهی ) عبارتند از:

  • Raining cats and dogs   باریدن شدید باران
  • Break a leg   قبل از انجام یک کار گفته می شود و به معنای ” موفق باشید ” است.
  • secretly   مخفیانه

برای شروع یادگیری اصطلاحات دانشگاه چند مثال زیر را در نظر بگیرید:

 


English

می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی چرب زبان، انگلیسی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان انگلیسی مثل بلبل حرف بزن!


 

  • Bear in mind   به خاطر سپردن/ در نظر گرفتن
  • The bottom line   اصل مطلب/ جان کلام
  • Take on board   مسئولیت چیزی را قبول کردن

چرا باید اصطلاحات دانشگاهی را یاد بگیریم؟

یک سری اصطلاحات دانشگاهی در انگلیسی گفتاری و نوشتاری روزمره پرکاربرد هستند. همان طور که گفته شد معمولا تصور می شود که به کار بردن اصطلاحات برای زبان انگلیسی آکادمیک کمی نامناسب و غیر رسمی است، در صورتی که اصلا این طور نیست و می توان از آن ها هم در نامه نگاری های اداری دانشگاه و هم مکالمه استفاده کرد. در جدول زیر تعداد تکرار این اصطلاحات هم در گفتار و هم نوشتار در هر یک میلیون کلمه درج شده است.

میلر گزارش می دهد که اصطلاحات گاهی اوقات ممکن است توسط سخنران ها و یا نویسندگان با استفاده از علامت نقل قول نشان داده شوند. با این حال، باز هم به زبان آموزان در درک معنی این اصطلاحات کمکی نمی شود و در واقع مطالعه زبان انگلیسی را بیشتر پیچیده می کند.

پیش زمینه ای در مورد فهرست اصطلاحات دانشگاهی

لیست اصطلاحات دانشگاهی ( در زیر ) از بررسی انجام شده توسط جولیا میلر (2019) گرفته شده که از دو پیکره زبانی انگلیسی گفتاری آکادمیک بریتانیا مخصوص سمینار ها و سخنرانی ها (BASE) و آثار ادبی انگلیسی آکادمیک آکسفورد (OCAE) برای گرد آوری آن استفاده شده است . فقط اصطلاحاتی که در BASE تکرار بالای 1.2 بار در میلیون داشته اند، در نظر گرفته شده اند.

در جدول زیر میزان کاربرد هر اصطلاح بر اساس تعداد متن هایی که هر از این اصطلاحات در آن ها آمده و این که چه میزان در دانشکده رشته های مختلف استفاده شده، نشان داده شده است. در مطالعه میلر چهار دانشکده از جمله علوم اجتماعی (که با 234 تکرار در میلیون، دارای بیشترین اصطلاح بود)، هنر و علوم انسانی (191 تکرار در میلیون)، علوم زیستی و پزشکی (183 تکرار در میلیون) و علوم طبیعی ( با حداقل 76 تکرار در میلیون ) در نظر گرفته شده اند.

دانشگاه

بیشتر اصطلاحات موجود در این لیست، در بیش از یک دانشکده تکرار شده اند و این بدین معنا است که بهترین گزینه برای یادگیری زبان آموزان اصطلاحات انگلیسی مربوط به دانشگاه هستند . پر تکرارترین اصطلاح gold standard است که تنها در یک دانشکده یعنی دانشکده علوم زیستی کاربرد داشته و 24امین اصطلاح پر تکرار در انگلیسی گفتاری آکادمیک و 10امین اصطلاح پرتکرار در انگلیسی آکادمیک نوشتاری است.

حتما دانلود کنید: 100 درس رایگان آموزش زبان انگلیسی (رایگان)

لیست اصطلاحات آکادمیک

لیست زیر در مجموع 170 اصطلاح را معرفی می کند که 38 تای آن مربوط به انگلیسی دانشگاهی گفتاری است.

اصطلاح

تعداد تکرار در هر یک میلیون کلمه ای که صحبت می شود

BASE

تعداد این اصطلاح در هر یک میلیون کلمه ای که نوشته می شود

OCAE

تعداد متنهایی که این اصطلاح در آنها آمده

تعداد مواردی که این اصطلاح از در یک دانشکده شنیده شده

on the other hand

از طرفی

64.11 888.12 30 4
in (the) light of

طبق/ با در نظر گرفتن

5.39 34.99 8

3

on the one hand

از یک سو

37.74 31.87 3. 4
on the other [hand]

از طرف دیگر

10.19 2.034 12

3

in the hands of

در اختیار

6.59 12.54 10 3
bear in mind

به خاطر سپردن

46.73 10.17 42

4

in its own right

در نوع خود/ به نوبه خود

5.99 9.27 10 4
along the lines of

مشابه/ مطابق

6.59 9.24 9

3

in the long run

در دراز مدت

6.59 9.24 9 4
gold standard

مدل یا الگو اساسی

5.39 6.66 6

1

a step further/back

پیشرفت / پسرفت

7.19 6.21 12 4
take for granted

بدیهی / مسلم دانستن

7.19 0.01 9

3

across the board

کلا / شامل همه

5.99 1.21 7 3
at the back of one’s mind

در ناخودآگاه یا پس زمینه ذهن بودن

5.99 0.30 4

2

sit on the fence

بی طرف ماندن / سکوت اختیار کردن

5.99 0.12 2 2
bad news

خبر بد

5.39 2.75 8

4

driving force

نیروی محرک / عامل تعیین کننده

5.39 6.21 8 4
on the face of it

ظاهرا / تا جایی که از ظواهر امر بر می ‌آید

5.39 2.57 8

4

come into play

دخیل بودن / تاثیر داشتن

5.39 4.26 8 2
what on earth

آخه چی (برای تاکید در جملات سوالی کاربرد دارد)

4.79 0.17 7

9

go without saying

بدیهی است که

4.79 1.85 6 2
trial and error

آزمون و خطا

4.79 1.85 5

3

down the line

کاملا/ سر تا سر

4.19 0.08 7 3
over the top

بیش از حد بالا/ بیش از اندازه

4.19 0.05 6

9

state of the art

مطابق آخرین پیشرفت های علمی

4.19 1.36 4 2
the man/woman in the street

انسان نوعی

4.19 0.28 3

3

stepping stone

پله ترقی / سکوی پرتاب

4.19 0.66 2 1
from scratch

از اول

3.59 1.86 6

3

bridge the gap

پر کردن خلا چیزی

3.59 1.85 6 3
the big picture

تصویر کلی

3.59 1.30 6

3

in the early days

آوایل / در روزهای اول

3.59 2.33 5 4
get one’s head (a) round

سر در آوردن

3.59 0.02 5

4

go hand in hand with

هم زمان با هم اتفاق افتادن

3.59 2.68 5 3
keep an eye on

مواظبت کردن / پاییدن

3.59 0.78 5

3

hang on a minute

یک لحظه صبر کردن

3.59 0.04 4 2
on the spot

فورا

3.59 0.84 4

4

get to grips with

دست و پنجه نرم کردن با

3.59 1.78 4 3
go through the roof

خیلی عصبانی شدن / از حد گذشتن

3.59 0.06 4

2

full circle

دوباره سر جای اول برگشتن

3.00 0.54 5 3
that’s another story

ماجرای آن فرق می کند

3.00 0.27 5

3

how on earth

آخه چطور ( برای تاکید How می‌ آید )

3.00 0.08 5 3
cast one’s mind back

به گذشته فکر کردن

3.00 0.04 5

3

last resort

شانس آخر

3.00 4.05 5 2
the other side of the coin

آن روی سکه

3.00 0.54 5

2

ring a bell

به یاد آوردن

3.00 0.15 5 1
good old days

یادش بخیر

3.00 0.27 4

3

grey area

وضعیت نامشخص / مبهم

3.00 0.60 4 2
out of the blue

غیر منتظره / بی مقدمه

3.00 0.05 3

3

golden age

دوران طلایی/ دوران ترقی و پیشرفت

3.00 2.96 3 2
touchy-feely

احساساتی

3.00 0.05 3

1

in the short run

در کوتاه مدت

3.00 4.19 2 2
spring to mind

به ذهن خطور کردن

2.40 0.31 4

3

on the right track

در مسیر درست پیش رفتن

2.40 0.28 4 3
have a stab at

شانس انجام کاری برای اولین بار

2.40 0.25 4

3

get the picture

متوجه شدن / فهمیدن

2.40 0.08 4 3
the high point

نقظه قوت

2.40 1.52 4

2

it’s early days

هنوز برای قضاتو کردن زود است

2.40 0.01 4 2
the whole story

کل ماجرا

2.40 1.41 4

3

do the job

کافی بودن (برای انجام کاری) / نتیجه دادن

2.40 0.63 3 3
move the goalposts

دبه کردن / شرایط را سخت تر کردن

2.40 0.08 3

3

behind the scenes

أر پس پرده / دور از انظار

2.40 1.36 3 2
in the pipeline

در طی فرایند

2.40 0.31 3

2

on the back burner

به تعویق افتادن / کم تر اهمیت دادن به چیزی

2.40 0.11 3 2
bog standard

معمولی

2.40 0.02 3

2

out of one’s hands

از کنترل خارج شدن

2.40 0 3 2
call the cavalry

در شرایط سختی بودن

2.40 0 3

2

beg the question

طفره رفتن از موضوع اصلی

2.40 2.18 2 2
get something straight

روشن کردن مطلب

2.40 0.05 2

2

play ball

همکاری کردن

2.40 0.05 2 1

boil down to

دلیل اصلی چیزی بودن / منجر شدن / خلاصه شدن

1.80 1.13 3

3

in store

پیش رو / در آینده

1.80 0.34 3 3
make up one’s own mind

تصمیم خود را گرفتن

1.80 0.20 3

3

have up one’s sleeve

داشتن ایده ای که هنوز جایی مطرح نشده

1.80 0.12 3 3
go down that route

همین روال را ادامه دادن / به شیوه خاصی عمل کردن

1.80 0.09 3

3

get one’s act together

خود را جمع و جور کردن

1.80 0.08 3 3
on one hand

از طرفی

1.80 2.58 3

2

overall picture

در کل

1.80 1.14 3 2
golden rule

قانون طلایی / اصلی

1.80 1.05 3

2

turn something on its head

تحریف کردن چیزی

1.80 0.76 3 2
fall into place

مشخص و روشن شدن

1.80 0.30 3

2

so far so good

تا اینجا خوب پیش رفته

1.80 0.23 3 2
on one’s hands

دست روی دست گذاشتن

1.80 0.11 3

2

in the same boat

در وضعیت مشابه

1.80 0.09 3 2

take home message

پیام اصلی را درک کردن

1.80 0.11 3 1
joe public

عنوانی برای نماینده فرضی از طرف عامه مردم

1.80 0.04 3

1

kicking and screaming

اعتراض خشونت آمیز

1.80 0.02 3 1
rule of thumb

قانون نا نوشته / قانون مبتنی بر تجربه

1.20 2.98 2

2

hot spots

نقاط مهم و حساس

1.80 0.94 2 2
ring true

حقیقت داشتن / درست بودن

1.80 0.30 2

2

put your finger on

به طور کامل و واضح به یاد آوردن / تشخیص دادن

1.80 0.24 2 2
get a handle on

از پس کاری برآمدن

1.80 0.21 2

2

shut up shop

تعطیل کردن

1.80 0.01 2 2
set something in stone

قطعی بودن یک تصمیم یا نظر

1.80 0.12 2

1

swings and roundabouts

نکات مثبت و منفی / موفقیت و ناکامی

1.80 0.02 2 1
go in one ear and out the other

توجه نکردن / یک گوش در و گوش دیگر دروازه بودن

1.80 0 2

1

in a nutshell

به طور خلاصه

1.20 1.17 2 2
fall foul of

گرفتار شدن / درگیر شدن

1.20 1.15

set the scene

فراهم کردن زمینه

1.20 1.15 2 2
have the upper hand

غلبه کردن / پیشی گرفتن

1.20 0.88 2

2

on the side

در کنار ( کار اصلی )

1.20 0.84 2 2
make up one’s mind

تصمیم قطعی گرفتن

1.20 0.76 2

2

fly in the face of

جور در نیامدن با / مغایرت داشتن

1.20 0.71 2 2
get carried away

جو گیر شدن

1.20 0.65 2

2

moot point

نکته قابل بحث

1.20 0.47 2 2
someone’s bread and butter

درآمد اصلی کسی / معیشت فرد

1.20 0.38 2

2

stand to reason

منطقی بودن / با عقل جور در آمدن

1.20 0.38 2 2
devil’s advocate

ساز مخالف زدن

1.20 0.37 2

2

get one’s message across

پیام خو را به گوش دیگران رساندن

1.20 0.30 2 2
deliver the goods

به قول خود عمل کردن / تحویل دادن

1.20 0.23 2

2

a bad press

اخبار بد / جلوه بدی در رسانه ها داشتن

1.20 0.19 2 2
the powers that be

حاکمان / مسئولین

1.20 0.18 2

2

set foot in

وارد جایی شدن

1.20 0.14 2 2
happily ever after

به خوبی به پایان رساندن چیزی

1.20 0.11 2

2

shift gears

تغییر روش دادن

1.20 0.11 2 2
get down to the nitty gritty

به اصل مطلب پرداختن

1.20 0.09 2

2

in one’s sights

در تیرس خود / در برنامه کسی بودن

1.20 0.08 2 2
brain power

توانایی فکری / هوش

1.20 0.07 2

2

not to mince one’s words

بدون ملاحظه و رو دربایسی حرف زدن

1.20 0.06
throw somebody in at the deep end

مسئولیت سنگینی را بر عهده کسی گذاشتن

1.20 0.06 2

2

cover one’s bases

برای اطمینان از انجام موفقیت آمیز کار ها، هر کاری که لازم است انجام دادن / تمام تلاش خود را کردن

1.20 0.06 2 2
weird and wonderful

عجیب و شگفت انگیز

1.20 0.06

cast an eye over

نگاه انداختن سرسری به چیزی

1.20 0.06 2 2
above one’s station

بالاتر از موقعیت یا جایگاه کسی

1.20 0.05 2

2

have a go

سعی کردن / امتحان کردن

1.20 0.02 2 2
in the same ballpark

در همان محدوده / نزدیک به همان مقدار یا قیمت

1.20 0.02 2

2

pat on the back

تشویق کردن / حمایت کردن / دست نوازش بر پشت کسی کشیدن

1.20 0.02 2 2
sit on one’s hands

دست روی دست گذاشتن

1.20 0.02 2

2

throw up one’s hands

دل کندن از چیزی / مایوس شدن

1.20 0.02 2 2
watch this space

گوش به زنگ بودن / در جریان بودن

1.20 0.02 2

2

go down the road of

به یک روال خاص عمل کردن

1.20 0.01 2 2
this that and the other

فلان و بهمان

1.20 0.01

get cracking

به جنب و جوش افتادن

1.20 0.01 2 2
give someone a shout

تماس گرفتن / در ارتباط بودن

1.20 0.01 2

2

have a crack at

امتحان کردن

1.20 0.01 2 2
not to put too fine a point on it

صراحتا

1.20 0.01 2

2

give the game away

فاش کردن / لو دادن

1.20 0.01 2 2
beat/get the hell out of something

ترک کردن چیزی یا کاری

1.20 0 2

2

get a move on

عجله کردن / جنبیدن

1.20 0 2 2
get one’s thoughts together

فکرها را روی هم ریختن / توافق کردن

1.20 0 2

2

hand on heart

قسم خوردن

1.20 0 2 2
quote somebody on something

نقل قول کردن حرفی از کسی

1.20 0 2

2

put one’s head above the parapet

احترام گذاشتن و اهمیت دادن به نظر یک نفر حتی اگر نتایج خوبی نداشته باشد

1.20 0 2 2
to say the least

در همین حد که / همین قدر بگویم که

1.20 1.10 2

1

grass roots movement

جنبش مردمی

1.20 0.65 2 1
pick and choose

با دقت انتخاب کردن

1.20 0.47 2

1

sow seeds of thought

بنیاد فکر یا عقیده را کاشتن

1.20 0.37 2 1
at loggerheads

شاخ به شاخ / در مخالفت

1.20 0.24 2

1

drag one’s feet

عقب انداختن / معطل کردن

1.20 0.21 2 1
in the driving seat

در جایگاه قدرت

1.20 0.17 2

1

go back to square one

برگشتن سر خانه اول/ از اول شروع کردن

1.20 0.08 2 1
set in tablets of stone

غیر قابل تغییر بودن نظر یا قانونی

1.20 0.07 2

1

dear to one’s heart

بسیار گرامی

1.20 0.06 2 1
off the top of one’s head

سرسری/ نسنجیده

1.20 0.05 2

1

end of story

ختم کلام/ والسلام

1.20 0.05 2

1

in a rut

یکنواخت و تکراری

1.20 0.04 2 1
tick the boxes

برآورده کردن تمام ملزومات و شرایط

1.20 0.04 2

1

round robin

درخواست کتبی

1.20 0.02 2 1
dig one’s heels in

پافشاری کردن

1.20 0.02 2

1

stretch one’s legs

راه رفتن (مخصوصا بعد از نشستن طولانی)

1.20 0.02 2 1
get someone on board

با کسی اتفاق نظر داشتن

1.20 0 2

1

on that note

به این ترتیب

1.20 0 2 1
tail end Charlie

کسی که همیشه آخر می رسد

1.20 0 2

1

jump up and down

عصبانی شدن

1.20 0 2 1
fall foul of

درگیر شدن

1.20 1.15 2

2

حتما در ادامه دانلود کنید: اصطلاحات رسمی و غیر رسمی زبان انگلیسی (پرتکرارترین ها)

زبانمهر

حتما بخوانید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست