واژگان آشپزی

اصطلاحات و عبارات آشپزی به انگلیسی (و کاربردشان در جملات)

گاما

تماشای برنامه ها و مسابقات آشپزی من را ترغیب کرد تا اصطلاحات رایج و عبارات مربوط به آشپزی را در قالب یک مقاله در اختیارتان قرار بدهم. در واقع اصطلاحات زیادی و بیشتر از آنچه در ابتدا فکر می کردم، وجود دارد که با شما نیز در میان خواهیم گذاشت:

اصطلاحات آشپزی

Cooking on gas پیشرفت در کار و موفقیت آمیز بودن آن (ربط آن هم در این است که پخت بر روی گاز سریع تر، آسان تر و تمیزتر از اجاق چوبی است)

Cut and dried مسئله یا ایده ای که کاملاً در مورد آن تصمیم گیری شده و غیر قابل تغییر است. (منظور وجه تمایزی است که بین گیاهان “پاک و خشک شده” عطاری ها و گیاهان تازه وجود دارد).

Flash in the pan چیزی که علی رغم یک شروع نمایشی، با ناکامی مواجه می شود و نتیجه اش نا امیدکننده است.

 


English

می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی چرب زبان، انگلیسی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان انگلیسی مثل بلبل حرف بزن!


 

Half-baked ideas ایده هایی که به درستی روی آن ها فکر نشده و نیمه کاره می مانند.

It (all) boils down to خلاصه شدن یک مسئله به عناصر اصلی آن، مهم ترین دلیل یک وضعیت، ریشه مشکلات بر می گردد به … (این عبارت یعنی که مایعات در حال جوشیدن از حجم شان کاسته شده و با تبخیر غلیظ تر می شوند).

یادگیری لغات انگلیسی بدون فراموشی (۳ تکنیک موثر)

On a knife edge گیر کردن در یک موقعیت پرتنش، خصوصا شرایطی که یک مرز باریک بین موفقیت و شکست وجود دارد.

On a plate بدون هیچ تلاش و یا زحمت کم (معمولا به شرایطی که یک موقعیت دو دستی تقدیم شخص دیگری می شود، اشاره دارد).

To boil over وقتی کسی نتواند عصبانیت اش را کنترل کند و شروع به بحث یا دعوا کند (متضاد Simmer down).

To cook the books جعل حساب های مالی یک شرکت

To cook someone’s goose خراب کردن برنامه های یک شخص یا باعث سقوط کسی شدن (به این واقعیت مربوط می شود که یک غاز برای یک مراسم خاص نگهداری و چاق می شود، اما پختن و خوردن زود هنگام آن باعث می شود تا جشن از پیش برنامه ریزی شده خراب شود).

To curry favour تلاش برای جلب توجه و محبت کسی به خود، خود شیرینی، چاپلوسی

To grill someone سوال پرسیدن از شخصی بدون خستگی

To jump out of the frying pan into the fire از یک وضعیت بد به یک وضعیت بدتر دچار شدن، از چاله به چاه افتادن

To simmer down آرام شدن (متضاد Boil over)

To stew یا be in a saw از لحاظ ذهنی آشفته بودن، سر دو راهی گیر کردن

To stir the pot عمداً تنش ایجاد کردن، شر به پا کردن

To turn up the heat تحت فشار قرار دادن کسی یا انتقاد شدید کردن از چیزی

آشپزی

اصطلاحات رسمی و غیر رسمی زبان انگلیسی (پرتکرارترین ها)

ضرب المثل های مرتبط با آشپزی

علاوه بر اصطلاحات متعدد در رابطه با وسایل آشپزی، چند ضرب المثل هم وجود دارد. ضرب المثل ها سخنان کوتاه و پر معنایی هستند که به یک داستان قدیمی اشاره دارند. آن ها معمولاً به صورت استعاره ای به ما پند می دهند.

A watched pot never boils وقتی منتظر هستید اتفاقی بیفتد، زمان طولانی تر حس می شود.

If you can’t stand the heat get out of the kitchen اگر نمی توانید از پس کاری بر بیایید، آن را به کسی که می تواند بسپارید.

It’s no use crying over split milk ناراحتی به خاطر اتفاقی که در گذشته افتاده است، سودی ندارد ، گذشته ها گذشته!

Too many cooks the broth اگر افراد زیادی در یک کار یا فعالیت درگیر باشند، ممکن است نتیجه آن خراب شود، آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک !

ضرب المثل های مرتبط با آشپزی

افعال و جملات پرکاربرد برای آشپزی

لیست زیر افعالی پرکاربرد است که معمولا هنگام خواندن دستورالعمل های آشپزی به چشم می خورند. من هر فعل را همراه با یک مثال توضیح داده ام:

Add: ترکیب مواد با یکدیگر یا افزودن یک ماده به مواد دیگر

  • Add more salt to the dish if necessary.  در صورت نیاز، نمک بیشتری به ظرف اضافه کنید

Bake: پختن غذا با استفاده از حرارت فر و بدون روغن یا آب

  • It smells good in the kitchen because I’m baking a cake.  بوی خوب پیچیده در آشپزخانه، به خاطر این است که دارم کیک می پزم

Barbecue: کباب کردن غذا (معمولاً گوشت) با استفاده از آتش یا ذغال داغ روی گریل باربیکیو

  • I’m going to barbecue some sausages for lunch.  می خواهم برای ناهار چند تا سوسیس کباب کنم

Beat: هم زدن ( معمولاً تخم مرغ، خامه، کره ) سریع و مداوم برای به دست آوردن مخلوطی فومی شکل و یکدست

  • Beat the cream until it starts to thicken.  خامه را تا جایی هم بزنید که سفت شود

Blend: مخلوط کردن دو یا چند ماده با یکدیگر. این کار اغلب با دستگاهی به نام مخلوط کن که تیغه های سریع و چرخانی دارد، انجام می شود.

  • You can blend fruit to make your own smoothie.  برای درست کردن اسموتی، می توانید میوه را مخلوط کنید

Boil: گرم کردن آب یا مایعات دیگر تا زمانی که حباب های کوچک تشکیل شود.

  • Boil the potatoes until they are cooked.  سیب زمینی ها را بجوشانید تا زمانی که پخته شوند

Break: شکستن ماده ای غذایی

  • Break the eggs into a glass bowl.  تخم مرغ ها را در یک کاسه شیشه ای بشکنید

Broil: کباب کردن گوشت یا سبزیجات روی سینی رَک یا مشبک با دمای بسیار بالا

Crave: برش گوشت به صورت ورقه ای.

  • Who is going to carve the Thanksgiving turkey?  چه کسی می خواهد بوقلمون جشن شکرگذاری را برش بدهد

Chop: برش دادن به قطعات کوچک که معمولاً برای سبزیجات کاربرد دارد.

  • Chop the spring onions then add them to the dish.  پیازچه ها را خرد کرده و سپس آن ها را به ظرف اضافه کنید

Combine: ترکیب کردن یا کنار هم گذاشتن دو یا چند ماده غذایی

Cook: پختن غذا به وسیله حرارت طوری که خام نماند و بتوان آن را خورد.

  • Cook the chicken until there are no pink parts.  مرغ را تا جایی بپزید که هیچ جای آن صورتی و خام نباشد

Crush: جدا یا صاف کردن با زور زیاد که اغلب در مورد سیر انجام می شود.

Cut: جدا کردن یا تقسیم یک چیز جامد با استفاده از چاقو

  • He cut the meat into little pieces.  او تکه گوشت را به قطعات کوچک تقسیم کرد

Drain: آبکشی مایعات اضافی از غذا پس از شستن یا پختن آن

  • Drain the water from the pot of spaghetti.  آب داخل قابلمه ماکارونی را آبکشی ( تخلیه ) کنید

Fry: سرخ کردن یا پختن غذا در روغن بسیار داغ

  • fried some bacon and eggs for breakfast.  برای صبحانه مقداری بیکن و تخم مرغ سرخ کردم

Grate: رنده کردن که معمولاً برای پنیر کاربرد دارد.

  • Grate a large carrot and add it to the salad.  یک هویج بزرگ را رنده کرده و به سالاد اضافه کنید

Grease: مالیدن روغن یا کره به ظرف

  • Make sure you grease the pan before putting the mix in otherwise the cake will stick to the sides.  قبل از ریختن مخلوط، حتما قالب را چرب کنید ، در غیر این صورت کیک به کناره ها می چسبد

Grill: پختن یا کباب کردن مواد غذایی روی گریل (کباب پز). به گرم یا برشته کردن غذا در فر یا مایکروفر که گرما از بالا به ظرف می تابد هم گفته می شود.

Knead: مالیدن و ورز دادن خمیر که معمولاً هنگام تهیه نان کاربرد دارد.

  • Knead the dough for the pizza base.  خمیر را برای نان پیتزا ورز دهید

Measure: پیمانه کردن اندازه یا مقدار دقیق یک ماده

  • Measure exactly half a teaspoon of curry.  پودر کاری را دقیقا به اندازه نصف یک قاشق چایخوری پیمانه کنید

Melt: ذوب کردن مایع بر اثر حرارت دادن

  • Melt the butter before adding it to the mix.  کره را قبل از افزودن به مخلوط، آب کنید

Microwave: گرم کردن غذا با مایکروویو

  • Remove the food from the metal container before you microwave it.  قبل از این که غذا را در مایکروویو گرم کنید، آن را از ظرف فلزی خارج کنید

Mince: چرخ یا ساطوری کردن غذا که اکثرا برای گوشت کاربرد دارد و از دستگاه چرخگوشت برای این کار استفاده می شود.

Mix: مخلوط دو یا چند چیز با استفاده از قاشق ، همزن دستی یا برقی

  • Mix the flour, melted butter and sugar together.  آرد، کره ذوب شده و شکر را با هم مخلوط کنید

Open: باز کردن درب قوطی یا شیشه

Peel: کندن پوست یا لایه خارجی میوه و سبزیجات

  • Peel the potatoes before boiling them.  سیب زمینی ها را قبل از جوشاندن پوست بگیرید

Pour: ریختن یک مایع روی یک ماده غذایی

  • Pour the chocolate sauce over the pears.  سس شکلات را روی گلابی ها بریزید

Roast: کباب یا بریان کردن ( معمولاً گوشت و سبزیجات ) در اجاق یا روی آتش.

ما می خواهیم مرغ و سبزیجات را کباب کنیم

Saute: تفت دادن سریع در روغن داغ داخل ماهیتابه

Scramble: مخلوط کردن سفیده و زرده تخم مرغ حین پختن آن ها ، املت درست کردن

  • Scramble the eggs in a frying pan.  تخم مرغ ها را داخل یک ماهیتابه مخلوط کنید

Sift: الک کردن

  • Sift the flour into a large bowl.  آرد را در یک کاسه بزرگ الک کنید

Slice: برش به قسمت های نازک یا پهن طوری که اندازه ها یکسان باشد.

  • Slice the tomatoes and add them to the salad.  گوجه فرنگی ها را ورقه ورقه کرده و به سالاد اضافه کنید

Sprinkle: پاشیدن چند قطره یا مقداری از یک ماده روی سطح غذا

  • Sprinkle icing sugar over the cake.  روی کیک پودر قند بپاشید

Squeeze: محکم فشار دادن چیزی طوری که آب از آن خارج شود.

  • Squeeze the juice from three lemons.  آب سه لیمو را بچلانید

Steam: بخار پز کردن

Stir: هم زدن یک ترکیب مایع با حرکت قاشق به صورت دورانی

  • Stir until the sugar has completely dissolved.  آنقدر هم بزنید تا شکر کاملا حل شود

Stir fry: تفت دادن قطعات کوچک سبزیجات با حرکت سریع در روغن داغ داخل وُک یا ماهی تابه

  • I’m going to stir – fry these vegetables.  می خواهم این سبزیجات را تفت بدهم

Tenderize: ترد کردن و خوابانیدن گوشت قبل از پخت به روش مَرینِیت یا مزه دار کردن

  • I think we should tenderize the steak before cooking it.  من فکر می کنم قبل از پخت استیک باید آن را در مواد بخوابانم

Wash: شستن مواد غذایی با آب

  • Wash the strawberries before cutting them into pieces.  توت فرنگی ها را قبل از خرد کردن ، بشویید

Weigh: برای اندازه گیری وزن هر چیزی

  • Weigh the mix to make sure you have the right amount.  مخلوط را وزن کنید تا مطمئن شوید مقدار مناسبی دارد

Whisk: مخلوط کردن مایعات، تخم مرغ و غیره با استفاده از چنگال یا لیسک

  • Whisk all of the eggs together with the milk.  همه تخم مرغ ها را با شیر هم بزنید

سایر منابع واژگان و اصطلاحات

lesson  ترفندهای یادگیری واژگان و جملات

lesson  دانلود فیلم های آموزش واژگان

lesson  دانلود کتاب های آموزش واژگان

lesson  دانلود متن های کوتاه کاربردی 

lesson  دانلود اصطلاحات جالب روزمره

lesson  دانلود ضرب المثل های کاربردی

زبانمهر

حتما بخوانید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست